بوسیدن پای اژدها

یادداشت‌های نیمه‌شخصی که به مرور زمان تکمیل می‌شوند

وقتی تخیل به واقعیت می‌بازد

۱۰ بهمن ۹۵ ، ۲۲:۱۰
نویسنده : کازی وه

ذهنم از یک جایی بعد تخیل‌کردن را نمی‌کشد. از یک جایی به بعد آن منحنی پیچیده و ناشناخته خیال سر می‌خورد پایین و مماس می‌شود روی واقعیت. از یک جایی به بعد نمی‌توانم تصور کنم و آدم‌ها و قصه‌ها و شکل و شمایل‌ها را تغییر بدهم و مال خودم کنم. نمی‌توانم قصه لیلی را بعد از مرگ پدرش ادامه بدهم و تصور کنم سرنوشت فروردین بعد از جدایی از بهمن چه شد و...چون مرگ و جدایی و مهاجرت و به دنیا آمدن و به دنیا آوردن واقعی هستند؛ اتفاق افتاده‌اند و از اتفاق‌های بعدشان هیچ خبری ندارم. و اینجاست که می‌لرزم و احساس ضعف می‌کنم.