بوسیدن پای اژدها

یادداشت‌های نیمه‌شخصی که به مرور زمان تکمیل می‌شوند

فرا تشکرکردن

۲۲ شهریور ۹۵ ، ۰۷:۵۹
نویسنده : کازی وه

داشت برای دوستش میگفت که هرچه گشته متن آن سخنرانی را پیدانکرده. من شنیدم و سخنرانی را برایش تلگرام کردم. نه تنها تمام نیم‌ساعتی که منتظر اتوبوس بودیم تشکرکرد بلکه لحظه پیاده شدن هم خودش را رساند به من که خودم را پیچانده‌بودم دور میله‌گردهای وسط اتوبوس و گفت واقعا نمی‌داند با چه زبانی تشکرکند و اصلا باورش نمی‌شود و خیلی ممنون و خیلی چاکراست و امیدوار است که یک روزی جبران کند و از این حرف‌ها و من ازش خواستم سریعا محل را ترک کند که اگر به سرم بزند گوشی را ازش میگیرم و فایل را پاک می‌کنم. خندید و بالاخره دل‌کند.

حالا من مانده‌ام و سوالاتم.

یعنی همدلی اینقدر به قهقهرا رفته که مردی حدودا سی‌وچند ساله از کمک به این ناچیزی این‌همه سر شوق و کیف آمده بود؟ آنهم وقتی تنها زحمت من زدن پسورد موبایل و یک سرچ ساده در حافظه و فرستادنش از طریق اینترنت بود؟

با این اوضاع اگر کسی را ماشین زیر گرفت نرسانیمش بیمارستان چون احتمالا اگر از تصادف جان سالم به در ببرد از هیجان ناشی از پیداشدن یک همدل و ناجی سکته می‌کند!

هیشکی برای کسی کاری نمیکنه جدیدا،حتی اگه هیچ زحمتی هم براش نداشته باشه
نه اینطور هم نیست. هیچ‌کس قید خیلی بزرگیه و امکان نداره کسی توی دنیا نباشه که کمک نکنه دوست عزیزم.
آره واقعا به قهقرا رفته. همه چیزای خوب به قهقرا رفته. فرهنگ، شعور، انسانیت، همدلی، ادب، ... گاهی فک می کنم نکنه اصلا از اولشم اینا نبودن؟! شاید ما چون بچه تر بودیم و معصوم تر فک میکردیم دنیا جای خوبیه!؟
نه عالمه. به نظرم به اقتضای زمان و دوره یک چیزهایی کم‌کم رنگ میبازه. مثلا قدیم‌ترها صمیمیت بین همسایه ها و اهل کوچه بیشتر بود و معمولا روزی چندبار آدما باهم چشم تو چشم میشدن و آشناتر اما حالا خیلی وقت‌ها توی خیابون ما کسی از دست میره و ما با دیدن پارچه مشکی دم خونه شون تازه میفهمیم یه همچین کسی اصلا وجود داشته. درمورد کمک کردن شاید یک بخشیش به اعتماد نداشتن برگرده. اینکه آدم‌هایی بار اومدن توی این دوره که بسیار سواستفاده میکنن و باعث میشن که دیگران از اعتمادکردن به غریبه های دیگه دلزده بشن. شاید البته...
من بودم گوشیشو مینداختم تو جوب. یاد بگیره هر چی اندازه داره! :))
اهواز جوب نداره :))
متاسفانه از بس دورویی و حسادت و کم لطفی بین مردم زیاد شده همچین کارایی برا مردم عجیب و هیجان انگیزه...چه قدر بده واقعا...
کم لطفی رو میشه تا حدی درک کرد.
اما حسادت و دورویی؟ چرا؟
عیدتون مبارک باشه
فرصت کردید به ما هم سر بزنید (fekrano.blog.ir)
منتظر حضور گرمتون هستم
به نظر خودتون علت اینکه ملت اینجوری شدن چیه؟
رنگ باختن اعتماد یکیش میتونه باشه. نامهربونی و کم شدن محبت بین آدما. اینکه ما نسبت به ناآشناها و کمترآشناها هیچ حسی نداریم.
خوبی خیلی وقته به اغما رفته، خیلی وقته...
برو بیدارش کن بگو اگه تو هم بری شمعدونیا دق میکنن...
اره واقعا انسانیت خعلی کم شده
:)
نمی دونم...حتی آدم گاهی دیوونه میشه با دیدن رفتار الان آدما...
حتی توی این قضیه...
فرض کن به جای شما الان یه آدم حسود اونجا ایستاده بود...امکان نداشت همچین کاری کنه...و یا حتی دورو بودن ها...دوست هایی که پایه ی لحظه ها خوشی هستن و وقت تنگ این چنینی دود میشن میرن هوا...
چه قدر بده واقعا...
یه احتمال دیگه هم هست. شاید این آقا زیادی تعارفیه و فکر میکنه اگه کمتر از این مقدار تشکر کنه شرط ادب رو به جا نیاورده. من آخه از این مدل دور و بر خودم دارم. 
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی