بوسیدن پای اژدها

یادداشت‌های نیمه‌شخصی که به مرور زمان تکمیل می‌شوند

just a moment

۲۶ دی ۹۴ ، ۰۰:۰۷
نویسنده : کازی وه

نیم ساعت تمام توی خیابان نادری زل زده بود بهم، تکیه اش به ستون وسط بازار و نگاه خیره اش به ناکجا آبادِ من. نه میلِ گفتنِ ها؟چته؟ بود و نه پای رفتن از سر اینکه خب چیکارم داشت یعنی؟. آخر سر انگار پیداش کرده باشد آمد جلو، دست هاش توی جیب کاپشن بادی مشکیش و با چونه به سرم اشاره کرد و گفت چرا موهات یه طرفشون قرمزه یه طرفشون قهوه ای؟

یادِ دوسال پیش افتادم که یکبار وسط ایستگاه مترو از مردی پرسیدم چرا زنا تو فیلما همیشه معشوقه ان؟

چه غافلگیر کننده...!
:)
همین جوری بدون آشنایی و شناخت اومد گفت چرا فلان؟ :|
شما هم همین جوری از آقاهه پرسیدی فلان؟ :|
عجب :|||
گاهی وقتا حرف زدن همینجوری با آدما جالبه! 
واکنششون، طرز فکرشون، نوع برخوردشون...
عاره اتفاقا من خوراکم همین حرکتاس :))
نادری اهواز؟؟؟
بعد جوابشو چی دادی ؟؟ گفتی یاد دوسال پیش افتادم که... ؟؟؟
آره اهواز. 
چرا خب؟
سواله دیگه؟!
:)
آره دیگه، سواله پیش میاد :)
من بیشتر از بلاگی ها سوال میپرسم ، قبلا ها خیلی بیشتر جواب میگرفتم ولی الان همه دارن میبندن میرن !!
خب باید دل بکنیم ازشون و دوستای جدید پیدا کنیم :)
نه واقعا چرا زنا تو فیلما همیشه معشوقه ان؟!
منم نمیدونم :/
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی