بوسیدن پای اژدها

یادداشت‌های نیمه‌شخصی که به مرور زمان تکمیل می‌شوند

سرزمین شترهای گاو پلنگ یا پدر و مادر ما مچکریم!

۱۱ دی ۹۴ ، ۲۰:۰۱
نویسنده : کازی وه

یک زمانی تا پسره پشت لبش سبزمیشد فارغ از اینکه علاقه و تواناییش چیه، پاش رو از یک زاویه خاصی قلم میکردن که فقط بتونه پا جای پای ابوی بذاره و شغل خانوادگی رو ادامه بده. الان از وقتی بچه دیگه میتونه مستقل آروغ بزنه؛ میفرستنش انواع کلاس های استعدادیابی و شخصیت شناسی و با استفاده از پکیج های چگونه بچه های زیرپنج سال به موفقیت های چشمگیرمیرسند تالیف مش ماشالله و عیال، سعی در شکوفایی بچه شون دارن. بعد نوبت میرسه به انواع کلاس های خصوصی و گروهی وهنری و ورزشی و تا اونجایی که میشه دست میکنن ته حلق بچه تا استعدادهای نهفته در وجودش فواره بزنه. بعد بچه میرسه به پانزده سالگی و به لطف و همت والدین گرامی شش تا دوره ورزشی رفته اما هنوز نمیتونه توپ رو بدونه کله پا شدن شوت کنه، هفت تا کلاس زبان رفته ولی هنوز فارسی رو هم نمیتونه حرف بزنه، سه تا ساز رفته ولی یکیشم که میزنه انگار خط کش فلزی رو روی تخته سیاه میکشن. خلاصه بعد از اینکه استعداد دون فرزند دردونه رو درمیارن،چون با گسترش تکنولوژی شعوریک آپشنی بوجود اومده به اسم حق انتخاب؛ روز انتخاب رشته فرزند دلبند رو که الان بیشتر شبیه شترگاوپلنگه میذارن رو به روشون و بهش میگن" عزیزم. ما الان استعدادهای تو رو کشف کردیم و البته برای شعورت احترام قائلیم و بهت حق انتخاب میدیم. حالا انتخاب کن که پزشکی دوست داری یا مهندسی؟". 

از ما که گذشت، اما بچه های فامیل رو که میبینم دلم میخواد به سازمان ملل نامه بنویسم، گرچه اونم فقط بلده اظهار نگزانی کنه!. خدایا خودت نجاتمون بده!

استعداد خود را به ما بسپارید استعدادیابی شتر گاو پلنک

خیلی خوب بود :-))
( میان گریه خندیدن)
(بوس)
:)))))
:)
کم پیدا شدی شما!
تازه اینا که چیزی نیست ! این بچه های الان رو می خوان تنبیه کنن می گن برو تو اتاقت به کاری که کردی فکر کن ! والا ما نیت انجام یه خطبی به سرمون می زد بابامون جفت پا میومد تو دهنمون :)))))
خب این خیلی خوبه که به این درک رسیدن که نباید بچه رو تنبیه فیزیکی کرد ما کتک میخوردیم و آدمم نمیشدیم، تازه وحشی ترم میشدیم :دی
اما من فکر میکنم والدین یه جایی بین سنت و مدرنیته گیر افتادن، دارن ادای خودشون رو در میارن، از یه طرف میخوان بچه هاشون پیشرفت کنن و همه جوره تو رضایت باشن از یه طرف تو عقده های خودشون موندن. 
شتر گاو پلنگ بهترین مثالی بود که می شد زد...
ادا، ادا، ادا...
درد ما همش از همینه. که دلیلش به خاطر نشناختن خودمون و محیطمونه، بالطبع نداشتن باور و در پی اش ایمان. که باعث میشه پوچ بشیم، پوچِ پوچِ پوچ...
نه بابا دیگه این شکلیم نیست که شما میگی :)
نه انقدر ساده است و نه اون قدر سخت. 
من با اینکه گفتی ما خودمون و محیط رو نمیشناسیم تا حدودی موافقم اما تعمیم دادنش درست نیست.
آخرشم آش همین آشه و کاسه همین کاسه و آسمون همین رنگیه... در بهترین حالت هم طرف مهاجرونده می‌شه خارجه :|
کاش بذارن لاقل آدم خودش تصمیم بگیره :(
اظهار نگرانی :))
کار دیگه ای میکنه مگه؟ :))
هههه
دمت گرم
دقیقا شرایط همینه!
بطالت و بطالت و بطالت
:)) دم شما نیز گرم!
بعدشم میفرستنش خارج !
شایدم بگن ما همه جوره ساپورتت کردیم، خودت نخواستی!
خیلی جالب نوشتی درباره این موضوع دردناک.


دکتر یا مهندش اش از همه جالب تر بود :))
به نظرم هنوز خیلی جای کار داره این نوشته.
کاش یه روز بیاد که بگیم خاطره بود :((
((-:حس کردم مدیونم وقتی که کل پستاتو خوندم بهت نگم چقد خوب مینویسی،،،(((-: ادم کیف میکنه با خوندنشون،،،همیشه بنویس
اوه قلبم :)
مرسی
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی