بوسیدن پای اژدها

یادداشت‌های نیمه‌شخصی که به مرور زمان تکمیل می‌شوند

پیرمرد کنارِ ما رو به مردی که تازه از دستشویی بیرون آمده بود گفت" انجام دادی؟ باریکلا. احسنت! احسنت!" مرد لیوان نمونه را که داشت سرریز میکرد گذاشت روی میز، پیروزمندانه شلوارش را کشید بالا و در مقابل نگاه حسد انگیزما پنج نفر لیوان به دست منتظر، آزمایشگاه را با غرور ترک کرد. پسر پشت سرم با هیجان گفت" واقعا بعضیا تو همه چیز پشتکار دارن!".

سلام .
وبلاگ خوبی داری ، این سبک نوشتن رو خیلی دوست دارم و حس خوبی بهم میده .
احساس میکنم یه جورایی مثل من می نویسی و فکر میکنی ...
خوشحال میشم بهم سر بزنی ...
راستی ! تبادل لینک هم میکنم ...
لطف دارید :)
خواسته سنگ تموم بذاره دیگه :))))))))
دستشون درد نکنه واقعا :))))

نگاه حسرت آمیز :))))

یه بغضی تو این جملس .. یه بغض که بعدش پقی بزنی زیر خنده :)))

بابا ملت هر کدوم سه دور رفتن تو خلا و برگشتن بازم خبری نبود، این از در اومد تو رفت نشست، یه فلاسک پرکرد آورد :)))
حسرت که هیچی حسدم داره :)
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی