بوسیدن پای اژدها

یادداشت‌های نیمه‌شخصی که به مرور زمان تکمیل می‌شوند

۱۵ مطلب در مهر ۱۳۹۵ ثبت شده است.

لحظه های آبنباتی

۸ مهر ۹۵ ، ۲۲:۵۶
نویسنده : کازی وه

از معلم کلاس پنجمم، بعد از اخم و چشم غره و ضایع‌شدن‌های مکرر جلوی بقیه و تحقیرهای درست و درمان (که البته هنوز نمیدانم کدامش رویم تاثیر بدی گذاشته و کدام من را به آدم بهتری تبدیل کرده) یک چیزی به اسم مثل بچه‌ها خوشحال شو را هم به یادگار دارم. می‌گفت بچه‌ها با یک آبنبات هم کلی ذوق می‌کنند و زندگی برایشان رنگ دیگری می‌گیرد حتی اگر تمام روز را زار زده باشند یا توی زندگی خوشبخت نباشند. هر اتفاقی قبل و بعد از آبنبات بیفتد مهم نیست. هیچ فکر و خیال و اندوهی اهمیت ندارد. آن لحظه، لحظه لذت بردن از آبنبات است.

نقاش لال

۴ مهر ۹۵ ، ۰۰:۰۱
نویسنده : کازی وه

من هنوز هم با قطعیت فکر‌می‌کنم خدا بایستی یک کم، فقط یک کم از استعداد ترسیم را شده توی یک سلول کوچولو از انگشت شست دست چپم میریخت که آن وقت بوم نقاشی و رنگ‌هایم را بر‌می‌داشتم و از همه‌جا می‌زدم به چاک و تا ابد هم با هیچکس حرف نمی‌زدم. هوووم. چه خیال خامی!

حتی نومیدی را از من گرفته‌اند

۳ مهر ۹۵ ، ۲۳:۳۶
نویسنده : کازی وه

در چه کنم‌های بی رفتن سفر

صبوری سندباد را از من گرفته‌اند

اما من

گرداب به گرداب

از شوق رسیدن به کرانه موعود

توفان‌های هزار هیولا را طی خواهم کرد

پس زنده باد امید!

سیدعلی صالحی

یکم

۳ مهر ۹۵ ، ۱۷:۴۳
نویسنده : کازی وه

همه چیز در آرامش به سوی ویرانی می‌رفت.

عباس معروفی/ سال بلوا

عاق والدین و طردشدن از خانه و این‌ها

۱ مهر ۹۵ ، ۲۱:۵۰
نویسنده : کازی وه

یک قصه نوشته‌ام درباره پدرها و دخترهایشان که مطمئنم اگر یک روزی به دست بابا برسد قطعاَ از ارث محرومم خواهدکرد!