بوسیدن پای اژدها

یادداشت‌های نیمه‌شخصی که به مرور زمان تکمیل می‌شوند

۲۰ مطلب در بهمن ۱۳۹۵ ثبت شده است.

مردان علیه مردان

۱۳ بهمن ۹۵ ، ۲۱:۵۲
نویسنده : کازی وه

ما خیانت بزرگی در حق پسرانمان می‌کنیم. ما انسانیت را در پسرها سرکوب می‌کنیم. ما مردسالاری را به روش‌هایی خیلی کوته فکرانه برایشان معنا می‌کنیم. مردسالاری یک قفس محکم و کوچک‌است و ما پسرها را در این قفس نگه‌می‌داریم. ما به پسرها یادمی‌دهیم که از ترس، از ضعف و از آسیب‌پذیری هراسان و گریزان باشند. به آنها یاد‌می‌دهیم که بر چهره حقیقی خودشان نقاب بزنند چرا که باید مردان خشن و سفت و سختی باشند.

هنوز هم از پسر انتظار می‌رود که برای اثبات مردانگی صورت حسابها را پرداخت کند. چه می‌شد اگر دختر و پسر جوری بزرگ می شدند که مردانگی و پول را باهم قاطی نمی‌کردند. چه می‌ شد اگر به جای رفتار و کلماتی مثل پسرها باید پرداخت کنند می‌توانستیم از «هر کسی که پول بیشتری دارد باید پرداخت کند» استفاده کنیم؟

ما همه باید فمنیست باشیم - چیماماندا انگوزی آدیشی

البته به عقیده این بنده حقیر اونی که پول بیشتری داره که گناه نکرده صورت حساب‌ها رو پرداخت کنه. دونگی عادلانه‌تره!

ما همه باید فمنیست باشیم -۵

۱۳ بهمن ۹۵ ، ۲۱:۳۰
نویسنده : کازی وه

چیماماندا درباره دوست های زن امریکاییش که سعی می‌کنند مسیر شغلیشان با مهربانی و لطافت پیش ببرند یا همکارانشان از آنها انتظار دارند که سهل‌گیر باشند و زنانه‌تر رفتارکنند مینویسد:

چیزی که نظر من را جلب کرده‌است این است که چطور آنها به این دوست‌ داشته‌ شدن گردن می‌نهند. چطور به این باور رسیده‌اند که دوست‌داشتنی بودن آنها آنقدر مهم است و این ویژگی دوست‌داشتنی یک ویژگی خاص و منحصربه‌فرد است و این ویژگی نمی‌تواند گاهی با خشم و عصبانیت و یا مخالفت  همراه باشد.

ما همه باید فمنیست باشیم -4

۱۳ بهمن ۹۵ ، ۲۱:۱۶
نویسنده : کازی وه

از روزی که بشر شروع به زندگی بر روی زمین کرد در حقیقت، قدرت فیزیکی مهمترین ویژگی برای بقا محسوب می‌شد. فردی که از نظر فیزیکی قوی‌تر بود، احتمال بیشتری داشت که رهبر شود و مردان به طور کلی از نظر فیزیکی قویی‌تر هستند (البته استثناهای زیادی هم وجود دارد).

امروزه ما در دنیای مملو از تفاوت ها زندگی میکنیم. کسی که صلاحیت و شایستگی رهبری را دارد الزاماً شخصی نیست که قدرت فیزیکی بالایی دارد. آن شخص باید باهوش‌تر، باسوادتر، خلاق‌تر و مبتکرتر باشد و برای این ویژگی ها احتیاج به هیچ هورمونی نیست!

چیماماندا انگوزی آدیشی

ما همه باید فمنیست باشیم -۳

۱۳ بهمن ۹۵ ، ۲۱:۰۶
نویسنده : کازی وه

اگر ما کاری را بارها و بارها انجام بدهیم آن کار تبدیل به اتفاقی معمولی خواهدشد. اگر ما چیزی را بارها و بارها به چشم ببینیم آن چیز برایمان طبیعی جلوه خواهدکرد. اگر فقط پسرها مبصر شوند‌، از آن به بعد همه ما حتی به طور ناخودآگاه فکرمی‌کنیم که مبصر کلاس باید همیشه یک پسر باشد.

چیماماندا انگوزی آدیشی

برای خودم و دیگران مثل خودم:

وقتی از انفجار توی فرانسه ناراحت شدی و چیزی نوشتی به معنای این نیست که از کشته شدن فلسطینی ها ناراحت نیستی

وقتی به حادثه پلاسکو واکنش نشون میدی به معنای این نیست که به گردوخاک خوزستان یا سیل سیستان و بلوچستان معترض نیستی

وقتی میگی زن ها میتونن رییس جمهور باشن به معنای این نیست که مردها نباید باشن

وقتی به تجاوز به زنها معترضی معناش این نیست که از آزارجنسی مردها خوشحال میشی

باید بفهمی و درک کنی که قرار نیست هر کدوم از تفکراتت ناقض دیگری باشه. قرار نیست با داشتن حقوق برابر حقوق دیگران رو زیر پا بگذاری؛ که تو کسی هستی که توی صف سرجای خودت می ایستی و هیچوقت نشده بخاطر جمله مسخره خانم ها مقدم ترند خودتو توی آسانسور یا صندلی اتوبوس یا صف نانوایی بچپونی. پس آروم باش و جای محکوم کردن خودت به ضد مرد بودن از کلیشه های ذهنیت فاصله بگیر و رهاتر باش. تا بتونی بهتر بفهمی و عمیق تر یاد بگیری.

ما همه باید فمنیست باشیم -2

۱۳ بهمن ۹۵ ، ۲۰:۴۲
نویسنده : کازی وه

به هر حال تا زمانی که فمنیسم امری ضد آفریقایی بود، من تصمیم گرفتم که خودم را یک فمنیست آفریقایی شاد بنامم. دوست عزیزی به من گفت کسی که خودش را فمنیست می نامد در واقع از مردها بیزار است. بنابراین تصمیم‌گرفتم از آن به بعد یک فمنیست آفریقایی شاد باشم که از مردان بیزار نیست و برق لب می‌زند و کفش پاشنه‌بلند می‌پوشد، آن هم فقط به خاطر دل خودش. 

چیماماندا انگوزی آدیشی

نمیدانم چرا هنوز در بعضی مخیله‌ها نمی گنجد که عقیده حقوق برابر برای زن ‌ها و مردها چیزی جدا از رنگ مو و چاقی و لاغری ست. وقتی می‌گویی فمنیست هستی بعضی‌ها بدون اینکه بدانند فمنیسم چیست و چه می خواهد؛ لبشان را گاز می‌گیرند و ازت میخواهند ادامه‌ندهی و به چرندیاتت فکرکنی. چون در ذهن آنها فمنیست یک زن سیبیلوی زشت و بدترکیب است که چون نمی تواند شوهر داشته‌باشد از مردها متنفر است و مدام در حال تحقیر آن‌ها و گیردادن به زن‌های زیباتر از خودش است. 

ما همه باید فمنیست باشیم -۱

۱۳ بهمن ۹۵ ، ۲۰:۱۰
نویسنده : کازی وه

به یاد دارم که بحث‌کردیم و بحث‌کردیم و ناگهان اکولوما به من نگاهی کرد و گفت: «تو می‌دانی که یک فمنیست هستی؟»

این جمله او نشان دهنده تعریف و تمجید نبود و این موضوع را من از لحن او فهمیدم؛ لحنی مانند زمانی که کسی به تو بگوید: «تو طرفدار تروریسم هستی.»

ما همه باید فمنیست باشیم - چیماماندا انگوزی آدیشی

مثل آن روز که مرده توی خیابان به زنه گفت فمنیست کثیف و زن برگشت و با خشم فریاد زد من شاید کثیف باشم اما فمنیست نیستم!

وقتی تخیل به واقعیت می‌بازد

۱۰ بهمن ۹۵ ، ۲۲:۱۰
نویسنده : کازی وه

ذهنم از یک جایی بعد تخیل‌کردن را نمی‌کشد. از یک جایی به بعد آن منحنی پیچیده و ناشناخته خیال سر می‌خورد پایین و مماس می‌شود روی واقعیت. از یک جایی به بعد نمی‌توانم تصور کنم و آدم‌ها و قصه‌ها و شکل و شمایل‌ها را تغییر بدهم و مال خودم کنم. نمی‌توانم قصه لیلی را بعد از مرگ پدرش ادامه بدهم و تصور کنم سرنوشت فروردین بعد از جدایی از بهمن چه شد و...چون مرگ و جدایی و مهاجرت و به دنیا آمدن و به دنیا آوردن واقعی هستند؛ اتفاق افتاده‌اند و از اتفاق‌های بعدشان هیچ خبری ندارم. و اینجاست که می‌لرزم و احساس ضعف می‌کنم.

از افسردگی بگو (1)

۶ بهمن ۹۵ ، ۱۸:۴۴
نویسنده : کازی وه

یک وقتهایی آدم خسته میشود؛ از دویدن و نرسیدن یا حتی از ایستادن و پافشاری های بی سرانجام.

می نشیند. چای می نوشد. به پشت سرش نگاه می کند و به روبرویش فکر می کند. نفسش که تازه شد، بنا می گذارد به رفتن.

اما یک وقتهایی هم هست که خیلی خسته ای. خودتی و خودت و خودت. نه پشت سری، نه روبرویی و نه پایی برای رفتن و نه جایی برای نشستن. زمین سرد و آسمان تاریک. یک درمانده اورژینال! از صدای نفس های خودت هم خسته ای چه برسد به اینکه کسی بیاید بالای سرت و بگوید چای میخوری؟ بگوید بیا برویم قدم بزنیم. بگوید احوالت چطور است؟ آدم  افسرده از این سوال آخر به خصوص خیلی عنش می گیرد. چون هیچ جوابی ندارد که بدهد. جوابی هم اگر داشت حوصله نداشت. دهان گسش به گفتگو باز نمی شد. آدم افسرده همه جا را مه آلود می بیند و اگر چیزی هم توجهش را جلب کند قرار است گریه اش بندازد. مثلا همین نگارنده تابستان امسال با دیدن یک چنار در خیابان ولیعصر زد زیرگریه و تمام شمعدانی های محله را دق داد. افسرده ها از هیچ چیز لذت نمیبرند؛ نه از معاشرت و معاشقه و بوس و بغل و نه از لواشک و چای و آش رشته و لازانیا و دوردور و دستی کشیدن در خیابان ها و نه از شیرکاکائو شیرکاکائو شیرکاکائو شیرکاکائو شیرکاکائو... توجه داشته باشید که هر حرکتی که فرد افسرده می زند جهت رفع تکلیف است و امید به اینکه شما به زودی دست از سرش خواهید برداشت. بنابراین زیاد کاری به کارش نداشته باشید تا از هراس در امان ماندن از گزندتان دست به دامن کارهایی که مطابق میلش نیست و خیلی وقت ها به درست و غلط بودنشان توجهی نمی کند، نشود...

این داستان ادامه دارد...

یکیش خود من

۲ بهمن ۹۵ ، ۰۶:۱۷
نویسنده : کازی وه

چقدر ناراحت کننده است اگر شریکی برای اتفاقات شیرین زندگیمان نداریم.

اندوه، شادی، عشق، درد، ترس و دیگران

۱ بهمن ۹۵ ، ۰۲:۰۷
نویسنده : کازی وه