بوسیدن پای اژدها

یادداشت‌های نیمه‌شخصی که به مرور زمان تکمیل می‌شوند

۵۶ مطلب در آبان ۱۳۹۴ ثبت شده است.

گاهی به آسمان نگاه کن

۲۷ آبان ۹۴ ، ۱۵:۰۸
نویسنده : کازی وه

photo by me

For that one person

۲۷ آبان ۹۴ ، ۱۵:۰۴
نویسنده : کازی وه

Can people change? i don't know. people are who they are. give or take... about fifteen percent

that's how much people canchange if they really want to. whether it's for themselves or people they love,yeah it's fifiteen percent.

.But somtimes, that's enough

از وبلاگ ماهی طلا

شب های تهران

۲۶ آبان ۹۴ ، ۲۳:۴۳
نویسنده : کازی وه

این را بشنوید: writing's on the wall

خاک بر سر بی غمشان

۲۶ آبان ۹۴ ، ۲۳:۲۳
نویسنده : کازی وه

غم ها اگر می دانستند عاقبت همه مان خاک است؛

اینقدر زود به زود سر نمی زدند...

معمولی بودن

۲۵ آبان ۹۴ ، ۲۲:۰۲
نویسنده : کازی وه

معمولی بودن در زندگی، میتواند سخت ترین وضعیت ممکن باشد.

مثلا:

شاگرد معمولی بودن، قیافه معمولی داشتن، دونده معمولی بودن، نقاش معمولی بودن، دانشجوی معمولی بودن، نویسنده معمولی بودن، معمولی ساز زدن و معمولی رقصیدن و معمولی جشن عروسی بر پاکردن، معمولی مهمانی دادن، فرزند معمولی داشتن...

منظورم از "معمولی" همان است که عالی و ایده آل و منحصر به فرد و کمیاب و در پشت ابرها نیست، بلکه همین جا، روی زمین، کنار ما، فراوان و بسیار هست.

فرهنگ ایده آل گرایی تیغ دولبه ای است که هم انگیزه ایست مثبت برای پیشرفت و هم می تواند شوق و ذوق فراوان آدمهای معمولی را شهید کند. من مثلا بعد از سالها با علاقه نقاشی کشیدن، روزی که فهمیدم در نقاشی خیلی معمولی ام برای همیشه نقاشی را کنار گذاشتم. این کنار کشیدن زمانی بود که همکلاسی دبیرستانم، در عرض دو دقیقه با مداد بی جانش، چهره معلم مان را کوبید کنار طرحی که من بیست دقیقه طول کشیده بود تا دزدکی در حاشیه جزوه از او بکشم.

حقیقت این است که دوستم در نقاشی یک نابغه بود و تمرین و پیگیری من خیلی با نبوغ او فاصله داشت و من لذت نقاشی کشیدن را از خودم گرفتم تا خفت معمولی بودن را تحمل نکنم.آن روزها آنقدر ضعیف بودم که با شاخص های "ترین" زندگی کرده و خود را مقایسه می کردم. و این ترین بودن آدم را ضعیف و شکننده می کند.

شاید همه آدم ها اینطور نباشند. من اما، همیشه در درونم یک سوپر انسان داشته ام که می خواست اگر دست به گچ بزند، آن گچ حتماً بایستی طلا شود. یک توانای مطلق که در هیچ کاری حق معمولی بودن را ندارد.

اما امروز فهمیده ام که معمولی بودن شجاعت می خواهد. آدم اگر یاد بگیرد معمولی باشد نه نقاشی را میگذارد کنار، نه دماغش اگر معمولی است را عمل می کند، نه غصه می خورد که ماشینش معمولی است، نه حق غذا خوردن در یک سری از رستوران های معمولی را از خودش میگیرد، نه حق لبخند زدن به یک سری آدم ها را، نه حق پوشیدن یک سری لباس ها را.

حقیقت این است که "ترین" ها همیشه در هراس زندگی می کنند. هراس هبوط (سقوط) در لایه آدم های "معمولی". و این هراس می تواند حتی لذت زندگی، نوشتن، درس خواندن، نقاشی کشیدن، ساز زدن، خوردن، نوشیدن و پوشیدن را از دماغشان دربیاورد.

تصمیم گرفته ام خودِ معمولی ام را پرورش دهم. نمی خواهم دیگر آدم ها مرا فقط با "ترین"هایم به رسمیت بشناسند. از حالا خودِ معمولی م را به معرض نمایش می گذارم وبه خود معمولیم عشق می ورزم و به آدم ها هم اجازه دهم به منِ معمولی عشق بورزند.

نمی دانم نوشته از کیست، اما از من نیست.

پیشنهاد طلایی هفته

۲۵ آبان ۹۴ ، ۲۱:۵۷
نویسنده : کازی وه

یادبان را که می شناسید؟

حالا تلگرامش راه افتاده با یک عالمه موزیک های بی نظیر و تصویرگری های دلنشین  

و معرفی تصویرگرها و نویسنده های قشنگ قشنگ

برای دخول به تلگرام یادبان خیلی آرام لینک آبی زیر را بلمسید:

https://telegram.me/yadban

.

مردم تفنگ گرفته اند رو به هم، مردم شمشیر را برای هم از رو بسته اند، مردم خنجرهایشان را توی قلب هم فرو می کنند و به امتداد ارتفاع هیکل هم می کشند پایین تا قلب و روده و قلوه هم را بریزند روی دایره ای که اسمش دنیاست، برای دایره ای که اسمش دنیاست و دنیا دهان زمین را از شرم باز کرده که قلب ما روی کوره های آدم سوزی را کم کرده و دنیا خودش را به آن راه میزند که هی نیندازیم گردن دنیا گردن کشی هایمان را، نیندازیم گردن جاذبه و مادیات این دنیا، دنیا به قلب ما اشاره میکند، دنیا چشم هایش را میبندد، خون می پاشد روی صورتش، خودش خودش را می بلعد و نابود میشود قبل از اینکه ما خونش را بمکیم و بگوییم دنیا به مرگ طبیعی مرده است.

از افاضات مستر هالچیکو قبل از خواب!

۲۳ آبان ۹۴ ، ۲۳:۴۵
نویسنده : کازی وه

مستر هالچیکو نشسته رو به رویم و می فرماد:"  بعد از اینکه عملیات قضای حاجت قبل از خواب و مراسم مسواک زنی را انجامیدی. بعد از اینکه چند صفحه کتاب خواندی و راجع بهش فکر کردی، بعد از اینکه برنامه های فردا را مرور کردی، قبل از اینکه چشم هایت برود روی هم و روحت بدون ملاحظه قوانین فیزیک رها شود و سرکشی شبانه را شروع کند، دست هایت را بگذار روی دلت و برای همه چیز شکرگزاری کن، سپس دعا کن و سپسش هم بگیر بخواب. همین. شب خوش فرزندم."

بلاک کردن آدم های اضافی

۲۳ آبان ۹۴ ، ۲۳:۰۹
نویسنده : کازی وه

گفتم دوستش ندارم. خوشم نمی آید ازش. من را دست کم می گیرد و سعی می کند کشفم کند. می دانی فلانی دوست ندارم آدمی که دوستش ندارم من را کندو کاو کند. 

فلانی بت من در دور ریختن رابطه های شکسته و داغون بود، همان رابطه هایی که بندشان انقدر نازک بود که با ضربه ای بی منظور از هم میبرید، شاید هم مثل یک موی وزوزی و خراب و شکسته بین موهای لخت و صاف یک نفر که عاقبت دستی از ریشه می کندش، فلانی استاد نه گفتن بود و من ستایشش می کردم. فلانی استاد نجات دادن خودش از اشعه آدم های بیمار بود و من عاشقش بودم، فلانی می دانست چه آدم هایی باید به حریمش بروند و چه آدم هایی را باید از دایره دوستی با احترام شتک کرد. فلانی میگفت اعصاب آدم حرمت دارد، میگفت باید به خودت احترام بگذاری. و در جواب دلهره های خط اولم گفته بود" تو روابط خیلی خودخواه باش عزیزم بدجنس نه، خودخواه باش کسی رو که بت انرژی منفی می‌ده یا حالت رو خراب می‌کنه به راحتی حذفش کن.دل شکستن با بی‌احترامی کردن فرق دارهبی‌احترامی نکنی دلش هم نمی‌شکنه."

و این طور بود که بلاک کردن آدم های اضافی در زندگی واقعی ، نه گفتن به آنچه که نمی خواهم و خودخواه بودن در رابطه ها را یاد گرفتم.

و هی فلانی ماچ به روی ماهت.

بی قافیه ۴

۲۳ آبان ۹۴ ، ۱۳:۱۰
نویسنده : کازی وه

زیر بغل مادرم را می گیرم

بر می خیزد

آهسته آهسته مرا را می برد

سهیل محمودی

از وبلاگ رونویسی